ملک مهدوی(عجل الله تعالی فرجه)

میعادگاه مهدی باوران و مهدی یاوران

ملک مهدوی(عجل الله تعالی فرجه)

میعادگاه مهدی باوران و مهدی یاوران

۲۷ اسفند ۹۴ ، ۲۱:۳۵

خاطرات یک جهادگر از شهرخرم(1)

چهارشنبه سوری در شهر خرم

ساعت حدودا 8شب بود. در کوچه پس کوچه های محله ی شنه و محریزی شهر خرم قدم میزدم به سمت حسینیه اهل بیت(ع) در کوی نهر هشتم. صدای قورباغه ها از داخل شط و زوزه ی سگها از کنار آن حس لذت توأم با ترسی را به من میداد. با اعتماد به نفس کامل در خیابان تاریک و بی شمع و چراغ شهرخرم گام برمیداشتم و از نسیم دلنوازی که از روی شط می گذشت و به عطر خاکهای معلق درهوا معطر میشد و به ما میرسید، استشمام می کردم اما بالاخره هرچه بود فکر میکنم از دود و آلودگی هوای تهران که بهتر بود!

زیر لب به خودم می گفتم،آی بچه سوسول تهرونی! چه دل و جرئتی پیدا کردی که در این تاریکی مطلق و در کنار صدای زوزه ی سگها، بی هیچ هراسی خیابان ها را گز میکنی! در همین حین بود که صدای زوزه ی سگها نزدیک شد. هیکل درشت و دم سفیدش او را ترسناک تر میکرد. چنان ترسی به دلم افتاد تا دیگر یادم نرود من همان بچه سوسول تهرانی هستم که فقط امشب به جای تهران در شهرخرم هستم. راستش چندباری که صدای سگها نزدیک شد به اهالی متوسل شدم و خدا روشکر به من رحم کرده و حقیر را با موتور از کنار سگها عبور دادند. البته بیچاره پیرمرد همان اول گفت که سگها با تو کاری ندارند اما وقتی برق بچه شهری بودن را در چشمانم دید، اصلا به روی خودش هم نیاورد و مرا سوار بر موتور به ابتدای نهر هشتم رسانید.

 با خود گفتم خوب است که با خانواده تماسی بگیرم. وقتی پدرم گوشی را برداشت دیدم از پشت گوشی صداهای عجیبی به گوش می رسد. با کمال تعجب سوال کردم که این صداها دیگر چیست؟ گفتند پسر انگار هوش و حواست را کلا از دست دادی ها، مگر یادت رفته که امشب شب چهارشنبه سوری است...

سرو صدای چهارشنبه سوری های تهران و سکوت معنادار کوچه پس کوچه های خرمشهر...

انگار نه انگار که چهارشنبه سوری است! با خودم گفتم چقدر این مردم بی حالند که در همین حین با خودم گفتم، نه بی انصافی است، بذار از خودشان سوالی کنم؟

راستی از این بدتر، انگار پاک پاک یادم رفته بود که نزدیک ایام عید هستیم، آخر امروز که در شهر در حال گشت و گذار بودم، اصلا از حال و هوای عید که این روزها در شهرهای دیگر ایران زمین، مردم را به شور و شوق خرید شب عید می اندازد، در اینجا خبری نیست!

دیگر نمیتوانستم ساکت بمانم، گفتم بذار از خودشان بپرسم.

با لحن توبیخ آمیزی از یکی از اهالی سوال کردم که انگار نه انگار ایام نزدیک عید است، چرا شماها مثل بقیه ی ایرانیها، کاری برای ایام عید نوروز نمی کنید؟ مگر شماها دل ندارید؟

جوابی داد که ساعتها مرا در فکر فرو برد، گفت که مردم خرمشهر مردم سختی کشیده ای هستند و خیلی دل و دماغی برای این کارها ندارند.  آخر آن از زمان جنگ که مردم اینجا با جان و مال و همه ی دار و ندارشان پای دفاع از انقلاب ماندند و این هم از الان که کسی به فکر ایجاد شغل برای جوانهای این شهر نیست و اگر کارگاه تولیدی هم تاسیس می شود از اطراف نیروی کار می آورند و از جوانان این منطقه هیچ استفاده ای نمی شود.

فقط سرم را به زیر انداختم و رفتم...

همین! 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۲/۲۷
میلاد موحدیان

نظرات (۱)

اولیش که خوب بود 
تا بقیه اش....

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی